Search

Shopping cart

Saved articles

You have not yet added any article to your bookmarks!

Browse articles
Newsletter image

Subscribe to the Newsletter

Join 10k+ people to get notified about new posts, news and tips.

Do not worry we don't spam!

GDPR Compliance

We use cookies to ensure you get the best experience on our website. By continuing to use our site, you accept our use of cookies, Privacy Policy, and Terms of Service.

دید و بازدید

دید و بازدید

سلام. حضرت آقای استاد تشریف دارند؟ بفرمایید فلانی است. صدای استاد از داخل اتاق بلند شد‌ و از حیاط گذشت که با صدای کشیده می‌گفت: «‌آقای... بفرمایید تو.. کلبه‌ی...در...ویشی... که صاحب و دربون... نداره». - به‌به!‌ سلام آقای من! گل آوردی؛‌ لطف کردی؛‌ بیا جانم! بیا بنشین ‌پهلوی من از آن بهاریه‌های‌ عالی که همراه داری برای ما بخوان،‌ بخوان تا روحمان تازه شود. ما که فقط به عشق شما جوان‌ها زنده‌ایم... اختیار دارید حضرت آقای استاد،‌ بنده د...د...ر‌ مقابل شما؟! اختیار دارید. نه نمی‌شه. به‌جان خودم نمی‌شه حتماً باید بخونی وگرنه روحم کسل می‌شه. حضرت استاد اطلاع دارند که بنده شعر نمی‌سازم. آن هم در حضرت شما؟ به! مگه ممکن است؟ من می‌دونم که هیچ‌وقت بی‌شعر پیش من نمی‌آیی. زود باش جانم.

Comments